مدت ها نوشتن این مطالب متوقف شده بود و دلایل بسیاری هم داشت .
با وجود اصرار شدید خوانندگان و دوستان خوبم که مرا تشویق به نوشتن می کردند ، انگیزه هایم را از دست داده بودم . اما فکر آغاز دوباره با من بود .
یک اتفاق ساده اما تاثیر گذار باعث شد تا نوشتن را دوباره آغاز کنم .
پس از یک سفر که چندان هم طولانی نبود به این نتیجه رسیدم که باید بنویسم : همه ما می دانیم که سفر کردن با تجربه های نو و تازه ای همراه است . ملاقات با آدم هایی که تا امروز نمی شناختی شان و شناختن فرهنگ های دیگر و شیوه زندگی انسان ها در نقاط دیگری از دنیای بزرگ اطراف ما .
مقایسه کردن همه این ها با جامعه و فرهنگی که با آن زندگی می کنیم سبب شد تا تصمیم بگیرم نوشتن را ادامه بدهم .
دوستان خوبم با اشتیاق و علاقه بسیار از من می پرسیدند چه دیده ام و چه حرف های تازه ای برایشان دارم ؟ من لبخند می زدم و سکوت می کردم و آن ها متعجب می شدند که چرا ساکت هستم ؟
تردیدی نیست که هر سفری با خاطرات تلخ و شیرین زیادی همراه است . خاطرات شیرین سفر به دلیل تجربه های تازه ای است که در طول آن کسب می شود .
خاطرات تلخی هم با خودشان به همراه دارد که بیشتر به دلیل مقایسه کردن هاست باعث می شود جوامع مختلف را با هم مقایسه کنی و مدام از خودت بپرسی :
چرا بعضی از انسان ها نمی توانند از ساده ترین حقوق فردی و اجتماعی خود برخوردار باشند ؟
چرا آرامش و امید به زندگی در یک جامعه آن قدر کم است و کمترین حق انتخاب برای یک زندگی شایسته وجود دارد ؟
و بسیاری دیگر از این پرسش ها که ذهن و روح مرا آرام نگذاشت تا دوباره تصمیم گرفتم بنویسم تا وقتی که بتوانم پاسخ پرسش هایم را پیدا کنم .
... و ادامه می دهم .
نظرات شما عزیزان: