زمستان آغاز شده است ... در برخی از مناطق کشورمان شدت سرما بیش از نقاط دیگر است . مناطق زلزله زده در این دایره ی سرمای شدید قرار دارد . بدیهی است برای بی خانمان هایی که سرپناه و سقف بالای سرشان را بر اثر زلزله از دست داده اند این سرما عذاب آور و گزنده تر است .
قصد ندارم بنویسم که آیا آن ها از حیث تامين شرایط اولیه زندگی چه حال و اوضاعی دارند اما باید خودمان بپرسیم شور و هیجانی که باعث یک حرکت همگانی از سراسر کشور با هدف کمک به آن ها شد آیا پایان یافته است ?
همان چند روز اول بود و از تعداد قهرمان های از خود گذشته کاسته شد ?
امکان دارد که باورهای عمومی نسبت به ایفای نقش حیاتی و وظيفه خطیر دولت و مسئولان دولتی به وجود آمده باشد ...
امکان هم دارد به همه نیازهای مردان بی خانمان ، زنان بی سرپناه و کودکان بی جا و مکان پاسخ گفته باشند ....
و اما این امکان نیز وجود دارد که با آغاز زمستان و فصل سرما حافظه تاریخی ما ایرانیان نیز یخ زده باشد . شاید فراموش کرده باشیم که وقوع چنین رخدادهای تلخی تا مدت ها پیامدهای ناگورشان را می تواند یاد آور باشد ...
صد البته مشروط بر آن که ما هم وطن هایی فراموشکار نباشیم .
واقعیت این است که ما ایرانی ها بیش از منطق بر احساساتمان تکیه می کنیم . این احساسات معمولا ناپخته و زودگذر هستند ، چندان تعادل نداشته و ماندگار هم نیستند .
شنیدن خبر زلزله در گوشه ای از کشور ما را تکان می دهد و در چشم و هم چشمی با سایرین به حرکت وا می داردمان و اما با گذشت زمان حتی حوصله پی گیری خبرهای بعدی را راجع به این موضوع نداریم ، تا چه رسد به تداوم تلاش های انسانی و اخلاقي .
من دلیل این اتفاق را خوب می دانم :
زمستان شده ، هوا سرد است ، پاییز تمام شده ، حال و حوصله ما کمتر و کمتر شده و بالاخره :
دیگران هم کمتر راجع به این موضوع گفت و گو می کنند .
خبرهایش هم تکراری شده ... آیا این دلایل کافی هستند ?از خودمان بپرسیم ... من که نمی دانم !!!
فقط می دانم زمستان آغاز شده است ...