دیگر پیمان

دیگر پیمان

بازتاب ایده ها و نظرات شخصی من از مشاهدات و دریافتهای اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی

 

 

تاخیر دردآور ( 2 )

 در نوشته دیروز از تمامی خوانندگان مطالبم پوزش خواستم و دلیل آن را هم برایتان نوشتم رخدادهای چند روز اخیر در فرانسه و عملیات تروریستی که جز جنایتی فجیع نام دیگری بر آن نمی توان گذاشت سبب وقفه ایجاد شده در نوشتن هایم بود ؛ به شدت شوکه شده بودم . در اولین نوشته ام پس از چند روز اگر چه دست به قلم بردم اما برایتان نوشتم که بیش از این حوادث تاسف بار و دردناک برخوردها و واکنش های ما که نام انسنا بر خود می گذاریم با چنین وقایعی بسیار دردناک تر و تاسف بار تر از ریشه های پیدایش آن می باشد . همین برخوردها و واکنش هاست که نشان می دهد ریشه های بروز و پیدایش این چنین وقایعی چه هستند و از کجا منشاء می گیرند .

با کمال تاسف و حیرت شاهد موضعگیری های برخی از نشریات داخلی و روزنامه های کشور در قبال این رخداد بودم . آن ها گمان می کنند در یک دنیای بسته و محدود درست به اندازه ستون ها و سطرهایشان مطلب می نویسند . با این رخداد وحشتناک چنان برخورد می کنند که انگار چند خودرو با یکدیگر تصادف کرده اند و جمعی کشته و زخمی شده و ایراد احتمالی از نقص فنی در این خودروها بوده است . وقتی دنیا از این کشتار بی رحمانه و فجیع غافلگیر شده و میزان اعلام همبستگی های جهانی نیز عمق این واقعه را نشان می دهد چرا ما باید دشمنی های کور گذشته را یادآور شویم و فقط مدام تکرار کنیم عواقب اعمال کشورهای غربی همین است .

البته این بار اول نیست ، کمتر از یکسال از حوادث " شارلی ابدو " ، کشتار روزنامه نگاران و حمله به فروشگاه یهودیان در پاریس می گذرد ، جنایت ، جنایت است و ربطی به دین و مذهب ، محل زندگی انسان ها حرفه و درآمدشان ندارد .

حتی نمی خواهیم از تجربه های گذشته درس بگیریم در یازدهم سپتامبر سال 2001 و انفجار برج های دو قلوی نیویورک موضع گیری های به جا  قاطع ایران ، کشور ما را در صدر خبرها جا داد . در گذشته و از آن زمان تلاش زیادی صورت می گیرد تا ایران به حمایت از تروریسم متهم شود اما همان رفتارهای متین و منطقی ذهنیت جهانی را تغییر داد . اما این بار نگرانی از اتهام های داخلی و درگیری های قدرت مانع از چنین عملکردی می شود . ما در ابراز همدردی تاخیر داشتیم !

به یازدهم سپتامبر اشاره کردم و به عملکرد نشریات و روزنامه های داخلی که تلاش می کنند وقایع آن زمان را با حملات تروریستی در قلب پاریس مشابه بدانند ، دارای یک منشاء و با یک هدف . البته از بسیاری از جهات شبیه هم هستند عاملان آن از نظر تفکری غیر انسانی یکی هستند . ابعاد و تلفات این دو حمله اگر چه از نظر کمیت با یکدیگر متفاوتند اما به یک اندازه تکان دهنده هستند . اما مگر نه آن که هر سال ، نمی گویم هر روزی که از پیشرفت تمدن بشر می گذرد می باید کمتر غیر انسانی رفتار کرد ؟ انسانیت و عقلانیت را جایگزین چنین رفتارهای حیوانی و ددمنشانه ای کرد ؟ حال با گذشت چهارده سال از آن اتفاق چرا هنوز همان جا هستیم که قبلا بوده ایم ؟ آیا این یعنی پیشرفت تمدن بشری ؟ یعنی افزایش انسانیت و همنوع دوستی ؟

من نمی توانم اسمی بر رویش بگذارم شما بگویید ، شما چگونه نامگذاری اش می کنید ؟ قطعا" این نوشته ها را ادامه خواهم داد ، چرا که این موضوع صلا " و ابدا" موضوع ساده و کوچکی نیست ، استقبال شما هم بسیار خوب بوده پس :

                                             ادامه دارد - دیگر پیمان


جمعه 29 آبان 1394برچسب:, |
 

" تاخیر درد آور "

 متاسفم ؛ جدا" متاسفم از این بابت که در ادامه نوشته هایم وقفه به وجود آمد و با تاخیر مواجه شد اما برایش دلایل بسیار بزرگی دارم حملات اخیر تروریستی در فرانسه مرا چنان شوکه کرد که قلم از دستم افتاد ، جز این اتفاق ، فاجعه بار بودن این رویداد و از آن بدتر نحوه برخورد ما با آن . بسیار باعث تاسف است .

این حملات بی رحمانه بودند و نتایج شان بسیار دردناک هر چقدر که اخبار جدیدی از حوادث تروریستی پاریس منتشر می شود و تصاویر جدیدی دیده می شود ، اتفاق هایی که به دلیل آمار بالای قربانیان بی گناه ، وسعت و تعداد مناطقی که این جنایت ها در آن ها صورت گرفته یکی از بزرگترین فجایع تروریستی قرن اخیر را رقم زده است .

من هنوز شوکه هستم و به دنبال راهی برای ابراز همدردی با آسیب دیدگان از این غیر انسانی ترین رفتارهایی که انجام دهندگان ، طراحان و مجریانش را نمی توان انسان نامید .

شاید به نظر برسد فرانسه کشوری دور از ایران است ما با فرانسویان و ساکنان این کشور هیچ نسبت دینی یا ملی نداریم اما مگر ما انسان نیستیم ؟ مگر ما وجدان نداریم ؟

در طول این چند روز اخیر حرف هایی را شنیدم که از اصل فاجعه دردناک تر بودند. برخی از هموطنان ناآگاه من می گفتند مسبب این جریان خود غربی ها بودند . آن ها در ابتدا از شکل گیری چنین جریان ها و طرز فکرهایی بر مدار خشونت حمایت کردند ولی آیا حتی اگر چنین هم باشد گناه مردم بی دفاع ، مردم عادی و اصلا" این جور بگویم گناه انسان ها چیست ؟ چه فرقی دارد در کجای این جهان زنگی می کنند و چه ملتی دارند ؟ حالا آیا می توانیم با گفتن یک جمله که : سیاستمداران و دولتمردان به وجود آورنده این جریان بودند وجدان مان را آرام کنیم ؟

در فضای مجازی وشبکه های اجتماعی شاهد رویکردهای متفاوتی نسبت به این رخداد و رنج آور هستیم . برخی از آن ها چنان شرم آور و غیر قابل تحمل است که حتی نمی توان بازگویشان کرد : برخی می گویند چرا نسبت به حملات تروریستی و انفجارهای بیروت تا این حد واکنش های وسیع جهانی صورت نگرفت ، آن جا اروپایی ها مورد حمله قرار گرفتند و این جا کشوری در خاورمیانه هدف بود . یا می گویند این همه سال فلسطینی ها هدف قرار گرفتند و هیچ کس صدایش هم در نیامد باید بگویم این جملات و این حرف ها هم تداوم پشتیبانی از چنین رسم و راه شرم آوری است حالا در هر کجای جهان که باشد .

مگر نه آن که فرانسه بزرگترین جمعیت مسلمان در میان  کشورهای اروپایی دارد ؟ و آیا مگر در لبنان هم مسلمانان و هم مسیحیان هر دو آماج چنین حملاتی نبوده اند ؟

برخی چرند نوشته ها را هم شاهد بوده ایم که اصلا" حال و هوای شوخی نداشتند بلکه دل و روده آدم را هم بالا می آورند : شوخی هایی که ابدا" حال و هوای دعوت به آرامش نداشتند ، تلاشی هم برای عادی جلوه دادن اوضاع محسوب نمی شدند و یا از بین بردن فضای رعب و وحشت ، در چنین شرایطی خوشمزگی هم محسوب نمی شوند ونخواهند شد.

البته این اولین بار نیست که ما یعنی برخی از ما با یک فاجعه انسانی چنین شوخی هایی می کنیم یا با تلاش برای فرار از حقایق اصل و خاستگاه آن را زیر سوال می بریم . متاسفم - و جدا" و با تمام وجود متاسفم .

                                                 ادامه دارد - دیگر پیمان


پنج شنبه 28 آبان 1394برچسب:, |
 

چرا و چرا و باز هم چرا ؟ ( 2 )

یک شوخی قدیمی وجود دارد که می گوید : ارتش " چرا " ندارد ! این پاسخ وقتی به کسی داده می شد که پایش را از گلیمش درازتر می کرد و دلیل یا دلایل امری را جویا می شد آن وقت به او گفته می شد : ارتش " چرا " ندارد ! 

در مورد بازار کار و شرایط حاکم بر آن هم چنین است . به این معنا که آن چنان در فساد و تباهی فرو رفته و در آن غوطه ور شده که یافتن ریشه ها و دلایل چنین فاجعه ای مانند آن است که منتظر این پاسخ باشی : ارتش " چرا " ندارد !

حق کشی ، تبعیض ، عدم شایسه گزینی ، فساد ، آشنا بازی و بهره گیری از پارتی تراشی و رابطه به جای شایسته سالاری و شایسته گزینی بر این بازار حکم فرماست . یکی از دلایل این امر عدم سیاست گذاری صحیح از سوی دولت ها می باشد .

دولت هایی که در طول حدود نیم قرن گذشته همواره شعار عدالت و مردم سالاری را سر داده اند اما این ها همه ادعاهایی پوچ ، حرف هایی دهان پر کن و بی پشتوانه بوده اند سوای آن که از کوچکترین برنامه ریزی و آینده نگری نیز برخوردار نبوده اند .

گسترش آموزش عالی در کشور و افزایش تعداد فارغ التحصیلان فاقد تخصص ، تعهد و توانایی مایه افتخار دولتمردان ما بوده اما این ها همه فقط مثل نسیم بهاری گذرا بوده و لذتی در حد افتخارهای کوتاه مدت به دنبال داشته است . هیچ کس به آینده انتظارها و توقع های این خیل عظیم از فارغ التحصیلان دانشگاهی را نداشته برای آن برنامه ریزی نکرده و حتی ابدا" برایشان اهمیتی نداشته است .چرا که همه آمده بودند در کوتاه مدت جیب های خود را پر کنند و کسی دغدغه فردای توسعه کشورش را نداشته است. البته از حق نباید گذشت در کنار تمام مشکلاتی که در این نوشته و در نوشته قبلی ام به آن ها اشاره کردم ، گروه اندکی هم هستند که هنوز کار شرافتمندانه و وجدان و اخلاق در کار را فراموش نکرده اند . تلاش هایی نیز صورت می گیرد تا زمینه هایی فراهم شود در کنار کارفرمایان صدیق و کوشایی که با رنج و سختی چراغ خانه های کارگران خود را روشن نگه دارند . بازار کار اندکی نشانه هایی از " کار " به مفهوم واقی آن را با خود داشته باشد.

اما تعداد آن هایی که با سوء استفاده از این آشفته بازار برای خود کیسه ها می دوزند و فقط در جست و جوی فرصتی هستند تا حق کشی کنند و جیب خودشان را پر کنند بسیار بیشتر از آن گروه اندک است . برخی از مقام های مسوول و دست اندر کار به این امر بدیهی اعتراف می کنند ودلیل آن را نه فقط نقص قوانین و ناکار آمدی آن ها می دانند بلکه از بین رفتن اخلاق کار و فرهنگ تلاش ، انسان دوستی و همنوع خواهی را از جمله زمینه هایش بر می شمارند.

دبیر کل کانون عالی شوراهای اسلامی کار کشور در همین رابطه گفته است : متاسفانه برخی از کارفرمایان حق و حقوق نیروهای خود را نمی پردازند . سند سازی می کنند تا ثابت کنند کارفرما حقوق کارگر را پرداخت کرده و این افراد نمی توانند با هیچ دلیل و مدرکی ثابت کنند بر اساس اسنادی که مجبور به امضای آن ها شده اند ، حقوق خود را مطالبه کنند .

و او مثالی در این خصوص آورده است :

خانمی شکایت کرده که در هتلی مشغول به کار بوده و شکایتی را مطرح کرده که حق و حقوقش از کارفرما مطالبه شود . پس از بررسی کارفرما اعتراض کرده و اسنادی را ارایه داده است که حقوق این خانم کارمند به صورت چک به وی پرداخت شده و از او امضای تایید گرفته شده است . در بررسی های بعدی مشخص شده که کارفرما شناسنامه کارمند خود را به عنوان ضمانت کاری در اختیار داشته و بارها از آن به اشکال مختلف سوء استفاده کرده است .

کارفرما چکی را صادر می کرده و با در اختیار داشتن شناسنامه و کارت ملی وی خود این چک ها را دریافت می کرده است . این مسوول اشاره کرده که مواردی نیز وجود دارد که کارفرما حداقل میزان دستمزد را به افراد پرداخت می کرده و سپس آن ها را با تهدید به اخراج شدن  مجبور می کرده تا بخشی از آن حداقل دستمزد را هم به وی بازگرداند و حتی در مواردی این کار نه به صورت رابطه میان فردی بلکه کاملا اداری انجام می شده واین افراد مجبور بوده اند بخشی از حقوق خود را به حسابداری برگشت دهند وگرنه اخراج شده و از کار بیکار می شوند.

تمامی این موارد در کنار وضعیت بحرانی کار کشور حکایت از اوضاع نابسامانی دارد که بر جامعه ما حکم می راند . برخی از مراکز آماری بیکاری جوانان را عبور از مرز بحران اعلام کرده اند و بیش از دو برابر نرخ عمومی بیکاری می دانند و صد البته این امر تبعات و زیان های فاجعه باری را از پی دارد.

روی سخنم با مسوولان سیاست گذاری کشور است : به جامعه اطرافتان نگاه کنید . آن چه می بینید نتیجه کوتاهی ها و ظلمی است که از سوی شما به آن ها رفته و ادامه دارد تاوان یک اشتباه را تا چه زمانی می باید پرداخت ؟ آیا نگران نیستید که فرزندان شما نیز در این جامعه ( هر چند شرایط شان قابل مقایسه با دیگران نیست ! ) زندگی می کنند ؟ آیا نشنیده اید که دنیا گرد است ؟ باز هم ؟ چرایش را از شما می پرسم : چرا ؟

                                                         دیگر پیمان


چهار شنبه 27 آبان 1394برچسب:, |
 

چرا و چرا و باز هم چرا ؟

 در دو مجموعه قبلی از نوشته های پیاپی من که به تبعیض علیه زنان و موضوع کودکان مار و خیابان اختصاص یافته بود کمتر به سراغ ریشه ها و عوامل اصلی به وجود آمدن و تداوم فراگیر این دو مشکل بزرگ اجتماعی رفتم . ابتدا می خواستم این پدیده ها را با نگاهی متفاوت بررسی کرده باشم و سپس عوامل به وجود آورنده آن ها باز گو کنم و یکی از این عوامل بازار بحرانی کار در کشور است .

وجود " کار " به نوبه خود می تواند سبب شود تا حق انتخاب بیشتری برای " زنان " و والدین دختران جوان یا سرپرستان کودکان و والدین آن ها وجود داشته باشد تا از بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی رهایی یابند . اما نه فقط بازار کار در کشورمان با مشکلات بسیاری مواجه است بلکه وجود قوانین ناکار آمد و غیر عادلانه سبب می شود تا حقوق زنان و کودکان بیش از هر گروه دیگری تهدید شده و در نهایت شاهد فجایعی هستیم که از آن ها نام بده شده و یا در حد توانم به این فجایع اشاره کردم .

با وجود پایین بودن دستمزدها در ایران با توجه به نرخ تورم برخی از کار فرمایان حتی حاضر به پرداخت حداقل حقوق به کارمندان و کارکنان خود نیستند ، به ویژه اگر این کارکنان و کارمندان " زن " بوده یا به دلیل شرایط خانوادگی مجبور باشند هرگونه شرطی را بپذیرند . این کارفرمایان با سند سازی کارکنان خود را مجبور می کنند بخشی از حقوق خود را پس از دریافت و ثبت در حسابهای بانکی به آن ها باز گردانند . این گروه نیز ناگزیر از انجام چنین کارهایی هستند و گرنه از همان حداقل دستمزد خود هم محروم می مانند .

افزایش صعودی تقاضا برای کار در ایران به ویژه در دو دهه اخیر و ناتوانی این بازار در جذب و پاسخگویی به تمامی نیازهای شغلی کارجویان و همچنین عدم سیاست گذاری های صحیح دولت ها در این بخش زیر بنایی چنین مشکلاتی را به وجود آورده است .

تمامی دولت های پس از انقلاب به خصوص سه دولت گذشته فقط به حاشیه ها و تبلیغات غیر واقعی در این زمینه پرداخته اند و هیچکدام سرمایه گذاری های واقعی و زیر بنایی یا قانون گذاری های هوشمندانه ای در این امر انجام نداده اند .

به این ترتیب بوده که بحران بیکاری به یک معضل ریشه دار و عمیق بدل شده است تا به آن جا که امروز در کشور شاهد انفجار نیروی متقاضی کار هستیم و چون پاسخی به این تعداد روز افزون از متقاضیان کار داده نمی شود چنان مشکلات دیگری به وجود می آید که در نوشته های قبلی ام به آن ها اشاره داشته ام .

کارجویان در ابتدا با هم رقابت می کنند ، رقابتی که ابدا بر مبنای شایستگی هایشان صورت نمی گیرد و گزینش آن ها بر اساس رابطه و میزان اطاعتی که نسبت به خواسته های گاه غیر انسانی و غیر اخلاقی کارفرمایان از خود نشان می دهند .

برخی از کارجویان با استفاده از رانت و آشنایان خود و نه نوانایی های علمی و عملی شان به موفقیت های مناسبی دست می یابند که در بسیاری از مواقع حق آن ها نیست .

نکته جالب توجه آن است که حتی بر اساس اعلام وزارت کار مهم ترین روش جست و جوی شغل و یافتن آن در کشور ما از طریق دوستان و آشنایان است و به این ترتیب بازار کار و نیروی کار سبب فساد و عدم شایسته گزینی در کشور ما شده است .

                                        ادامه دارد _ دیگر پیمان


پنج شنبه 21 آبان 1394برچسب:, |
 

کودکان کار و خیابان داستان دردناک پایان ناپذیر :

آیا خسته تان کردم ؟ با خودتان نمی گویید که این بابا وقتی به چیزی پیله می کند دیگر دست بردار نیست ؟ حقیقت این است که چنین موضوعی آن قدر برایم اهمیت دارد که مدت هاست نمی توانم به چیز دیگری حتی فکر کنم . ابدا دلم نمی خواهد شما شاهد تصاویر دردناکی باشید که هر روز پیرامون محل کار و زندگی ام می بینم اما اگر رنج و غصه ام را هم با کسی در میان نگذارم چه باید بکنم ؟

در نوشته های قبلی به تناقض های آماری اشاره داشتم که در مورد تعداد این کودکان وجود دارد اما توجه به همین آمارهای ناقص ، اغراق آمیز ، دست کاری شده و غیر واقعی هم می تواند کم فایده نباشد : بر اساس آمارهای سازمان بهزیستی هفتاد و پنج درصد کودکان کار و خیابان به دلیل داشتن پدران یا مادران معتاد و خلافکار و به دلیل بد سرپرستی مجبور به کار یا خیابان گردی می شوند . بسیاری از این کودکان تحت سرپرستی غیر قانونی کسان دیگری قرار دارند و همین امر باعث می شود که آن ها به مدرسه نروند و سی درصد از این کودکان هرگز طعم تحصیل را نمی توانند تجربه کنند . بسیاری از این کودکان به مجرمان آینده تبدیل می شوند بدون آن که کمترین حق انتخاب یا فرصتی برای زندگی شان داشته باشند .

آمارهای سازمان بهزیستی باز حاکی از آن است که سی و یک درصد از کودکان کار و خیابان بین 9 تا 11 سال دارند و 9 درصد آن ها زیر شش سال دارند .

در این میان نکته حایز اهمیت و بسیار دردناک این است که شصت درصد کودکان کار مجبور هستند که نان آور خانواده خود باشند که نشان از فقر اقتصادی و تنگدستی خانواده های سرپرست آن ها دارد . باز هم بر اساس آمارهای اعلام شده از سوی سازمان بهزیستی نود درصد کودکان خیابانی دارای خانواده هستند . گفته می شود که فقط حدود ده درصد از این کودکان توسط باندهای مافیایی به کار گرفته شده و مورد سو استفاده قرر می گیرند . اما با توجه به تضادهای آماری نمی توان به این گفته اطمینان چندانی داشت ...

چند روزی است که نوشتن این مطالب از سوی من ادامه داشته و مورد توجه عزیزان خواننده نوشته هایم قرار گرفته است . برخی برایم نوشته اند چنان از خواندن مطالبم تحت تاثیر قرار گرفته اند که هرگونه کمکی از دستشان بر آید را دریغ نخواهند کرد . باید بنویسم شاید بتوان زندگی یک یا دو کودک را تغییر داد اما هرگز نمی توان بدون تغییر این نگاه کلان حاکمیتی به چنین پدیده ای پایان داد . دلسوزی های سطحی و کوتاه مدت هیچ دردی از این کودکان دوا نخواهد کرد .

به ویژه آن که هر روز بیش از روز پیش بر تعداد این کودکان افزوده می شود . من باید نوشتن این مطالب را به پایان ببرم هر چند هنوز نا گفته های بسیاری در دل این داستان پایان ناپذیر نهفته است . داستانی دردناک که قلب و روح هر انسان شریفی را آزار می دهد . گیرم که هیچ کس ، مقصودم از هیچ کس نه مردم عادی بلکه آن کسانی است که سمتی یا مسوولیتی دارند ، چه در نهادهای قانون گذاری و چه در دستگاه های اجرایی ، نه دلش بسوزد و نه دغدغه یا رنجی را از این بابت احساس می کند .

تا بوده همین بوده و به همین دلیل هم هست که کشور ما را کشور توسعه نیافته می خوانند چرا که هیچ یک از نظام های قانون گذاری ، اجرایی یا نظارتی حتی در برابر چنین پدیده ای نمی توانند عملکردی صحیح و واقعی داشته باشند ، مشکل اصلی در ساختار و در نظام سیاست گذاری و مسوولیت پذیری این نظام هاست . نمی باید در جست و جوی فساد میان کودکان کار و خیابان بود . این فساد پایان ناپذیر در جای دیگری و  با شدت بسیار بیشتری جریان دارد .

           دیگر پیمان

 


دو شنبه 18 آبان 1394برچسب:, |
 

ادامه دار و دردناک !

در نوشته های قبلی من صحبت از تناقض های آماری در خصوص کودکان کار و خیابان بود کودکانی بی سرپرست یا بد سرپرست که انسانیت آن ها تا حد اجاره دادن و تملک کوتاه مدت شان پایین آورده می شود و هیچ کس در این کشوری که ما مهد تمدن و فرهنگ می خوانیمش دغدغه ظلمی که به ایشان می شود را ندارد .

آمارهایی که از آن نام بردم اعلام می کند که از سال 1391 تا سال گذشته یعنی 1393 به صورت میانگین هر سال یک میلیون کودک به چرخه تحصیل واررد شده اند . اگر به خاطر داشته باشید در نوشته های قبلی ام به آماری اشاره داشتم که مرکز پژوهش های مجلس اعلام کرده که در سال 1389 کودکان باز مانده از چرخه تحصیل را چهار میلیون نفر سرشماری کرده و از همان سال به بعد یک میلیون نفر هم به این تعداد ( در هر سال ) افزوده شده است . آیا مسخره نیست ؟ با توجه به این اعداد و ارقام و با توجه به رشد جمعیت ایران و نرخ مرگ و میرها تا به حال تعداد کودکان دارای این مشکل می باید از مرز هشت میلیون نفر گذشته باشد .

اجازه بفرمایید نگاهی به آمارهای آموزش و پرورش داشته باشیم این وزارت خانه تعداد دانش آموزان تحت پوشش خود را در سال 1391 یک میلیون و پانصد هزار نفر ، در سال 1392 بیش از دوازده میلیون و دویست هزار نفر و در سال 1393 یعنی سال گذشته بیش از سیزده میلیون و ششصد هزار نفر اعلام کرده است ! آیا خنده دار نیست ؟

آمارهای دولتی توسط سایر وزارت خانه ها بر طنز این ماجرای مسخره ، دردناک اما خنده دار می افزاید ، خنده هایی که به گریه بیشتر شبیه می توانند باشد . به عنوان مثال وزیر تعاون ، کار و امور اجتماعی اعلام کرده که در سال گذشته 175 هزار کودک بازمانده از تحصیل وجود داشته که در سال جاری تعداد این کودکان به صد هزار نفر کاهش یافته است آیا ایشان این ارقام و اعداد را خواب دیده اند یا در طول مسیرشان از منزل تا وزارت خانه با انگشتان مبارک شان کودکان خیابانی را یکی یکی شمرده اند .

بارندگی های اخیر در تهران که البته در چند استان کشور باعث سیل شد و در مناطقی هم برای مقابله با پیامدهایش اعلام وضیعت بحرانی گردید . باعث شد تا بتوانم من هم با انگشت هایم کودکان کار و خیابان را که زیر بارش بی مسکن و بی سر پناه آواره اند بشمارم به این نتیجه رسیدم که وزیر محترم حتی در نمونه گیری از جوامع آماری فقط از انگشت شصت شان یا شصت های انگشتان شان استفاده فرموده اند .

واقعیت این است که آمار کودکان خارج از چرخه تحصیل می باید شامل آن دسته از کودکانی شود کخ همزمان با تحصیل کار می کتتد . کودکانی که در تابستان ها کار می کنند . کودکان کار پناهجو پناهنده افغانی ، کودکانی را که هنوز به سن تحصیل نرسیده اند اما در مزارع ، کوره پز خانه ها قالی بافی ها کار می کنند و بدیهی است نخواهند توانست تحصیل کنند باید به این آمار اضافه شود و اما : آمارهای غیر رسمی حکایت از این دارد که بیش از چهار میلیون و پانصد هزار نفر کودک و کار خیابان زیر پوست شهرهای کشورمان زندگی می کنند . حال در چه شرایطی و با چه امکاناتی خدا می داند و بس . حال به جای طرح پرسش های قبلی مثل خنده دار نیست ؟ مسخره نیست ؟

باید گفت " تاسف آور است " از انسانیت به دور است " " غیر اخلاقی است " و ...

چنان چه باز هم مثل گذشته خواننده پر و پا قرص نوشته هایم باشید این مطلب را در ادامه خواهم داد . شاید به این وسیله در این غم  سنگین شرکای بیشتری بیابم

                        ارادتمندتان . دیگر پیمان


شنبه 16 آبان 1394برچسب:, |
 

ادامه در ادامه در ادامه

ظاهرا مطالب نوشته شده توسط من نمی خواهند پایان بیابند ! باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟ خوشحال هستم از این بابت که این موضوع مورد توجه تعداد زیادی از خوانندگان مطالبم قرار گرفته است . معلوم می شود نسبت به معضل کودکان خیابانی توجهی عمومی می تواند وجود داشته باشد . وقتی به یک موضوع اجتماعی چنین توجه می شود می توان به بهبود و تغییر شرایط آن امیدوار بود .

و برای ناراحت بودن من احتیاج به آوردن هیچ دلیلی نیست کدام انسان شریف و دارای وجدان می پذیرید که در جامعه پیرامون از کودکان انواع بهره کشی جسمی و جنسی و عاطفی و روانی و اخلاقی صورت گیرد ؟

جالب توجه این است که هنوز تعریف مشخصی از کودکان کار وجود ندارد . همان جور که در قوانین ما هیچ گونه مفاد و مواد قانونی دقیقی برای تشخیص و حمایت یا مجازات کودکان مجرم و خانواده های ایشان وجود ندارد . گفته می شود معضلی که سبب می شود بسیاری از کودکان کار با وجود داشتن والدین ، خانه و خانواده بیشتر اوقات خود را به پرسه زدن در خیابان های شهر اختصاص می دهند بدسرپرستی آن هاست . داشتن والدین معتاد و دارا نبودن سرپرستانی مسوول سبب این مشکلات بوده و هست .

جالب توجه آن است که پدیده ای که بیشتر از آن که با عنوان کودکان کار و خیابان شناخته شود با عنوان کودکان باز مانده از تحصیل معرفی می شود . شاید دلیل این امر فقط امکان آمار گیری از این کودکان بر اساس نرخ ولادت و سن و سال آن ها ، همچنین میزان پذیرش مدارس می باشد و گرنه آمار دقیقی از کودکان کار و خیابان جمع آوری و تهیه نشده است .

آمار کودکان کار به صورت عمده شامل آن دسته از کودکانی می شود که از چرخه تحصیل بازمانده اند و اگر این موضوع را یک آسیب عمده اجتماعی ، فرهنگی و انسانی به شمار می آوریم می باید این نکته را در نظر داشت که تنها آسیب وارد آمده به ارکان توسعه کشورمان نیست .

چنان چه به خاطر داشته باشید در نوشته های قبلی ام آورده بودم که در سال 1389 مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی کودکان بازمانده از تحصیل را حدود چهار میلیون نفر اعلام کرده است .

نکته بسیار جالب این است که از همان زمان به بعد نیز همواره صحبت از مازاد بودن تعداد معلمان شده و آمارهای دیگری نیز از افزایش شمار دانش آموزان در سیستم آموزش و پرورش اعلام شده است . حال با این تضاد آماری چه باید کرد ؟ بدیهی است هر ساله تعداد زیادی دانش آموز تحصیل خود را آغاز می کنند اما این تعداد با آمار چهار میلیون نفری دانش آموزان یا به عبارت دیگر کودکان بازمانده از تحصیل هیچ مناسبتی ندارد ! مناسبت هم ندارد تناقض که دارد !

وقتی در یک نظام آماری که توسط دولت اداره می شود چنین تضادها و تناقض هایی وجود دارد فقط یک نتیجه می توان گرفت : این آمارها جعلی ، دست کاری شده و غیر واقعی هستند تا اهداف مشخصی را در کوتاه مدت روشن سازند .

روش های دست یافتن به این اهداف روش هایی غیر اخلاقی به شمار می آیند اما در جامعه ای که حتی به اخلاق مداری برای کودکان کوچکترین توجهی نمی شود آیا می توان امید داشت برای بزرگسالان چنین باشد ؟ من متاسفم ابتدا برای خود و بعد برای هموطنانم و سپس برای آن ها که چنین آمارهایی را برای اهداف غیر انسانی و غیر اخلاقی شان جعل می کنند .

ادامه دارد _ یعنی باید ادامه داشته باشد :

                               دیگر پیمان


جمعه 15 آبان 1394برچسب:, |
 

کودکان کار و خیابان : سرنوشت ناگزیر یا تبعیض آشکار ؟

 داستان کودکان کار و خیابان داستانی ادامه دار است که هر چقدر هم به آن بپردازی نه کهنه می شود و نه از شدت رنج و اندوه حاکم بر آن کاسته خواهد شد . جز این هم نمی تواند باشد چون واقعه اجتماعی و اخلاقی را نمی توان یافت که به اندازه این بی عدالتی بر ارکان یک جامعه تاثیر گذار باشد . فساد ، فحشا ، انحطاط اخلاقی و اجتماعی به همان میزان که تاثیر از بالا به پایین دارد به همان اندازه هم می تواند از پایین به بالا اثرگذار باشد : در مورد کودکان نیز این چنین است اما با یک تاثیر بیشتر : اگر بنا باشد شرایط جامعه ای بهبود یابد امیدی به این بهبود از بالا به پایین نیست . مگر چند نفر را مثل گاندی و نهرو و آتاتورک یا امیرکبیر را در تاریخ می توان یافت که جامعه رو به انحطاط یا اضمحلال خودشان را نجات داده اند؟ چنین به نظر می رسد وقتی حکام و یا سیاستمداران کشوری نخواهند سرنوشت کشورشان تغییر کند یکی از بهترین گزینه های پیش رویشان جلوگیری از توسعه فرهنگی است ، توسعه ای که از پایین به بالا اتفاق می افتد و تربیت و آموزش کودکان اولین گام در توسعه یافتگی فرهنگی به شمار می آید .

حدود پنج سال پیش مرکز پژوهش های مجلس تعداد کودکان بازمانده از تحصیل را در ایران چهار میلیون نفر اعلام کرد. این آمار دولتی در برگیرنده تمام ابعاد چنین فاجعه ای نیست چرا که به آمارهای عدم ادامه تحصیل توسط کودکان بر اثر فشارهای اقتصادی و فرهنگی متکی بوده و کودکانی را که از همان ابتدا حق تحصیل از ایشان سلب شده را در بر نمی گیرد.

آمار گذشته را به ذهن بسپارید : چهار میلیون کودک بازمانده از تحصیل .

حالا باز به یک آمار دولتی توجه فرمایید در طول چهار سال گذشته هر سال به صورت میانگین یک میلیون نفر از تحصیل باز مانده اند !

یعنی ما در حدود هشت میلیون نفر از جمعیت هشتاد میلیون نفری کشورمان از هر ده نفر ساکن کشور و از هر پنج نفر افرادی که در سن تحصیل قرار دارند یک نفر از تحصیل باز مانده است ! توجه بفرمایید این در حالی است که آمار کودکان خیابانی جمع آوری نشده است تا این فاجعه آماری را به یک فاجعه اجتماعی تبدیل کند. تناقض ها و اختلاف های آماری بسیار بیشتر از این است . آمارهای غیر دولتی ارقام بالاتری را نشان می دهند و این موضوع بر شدت فاجعه می افزاید .

حال اگر به این دو آمار کودکانی را که به اجبار والدین شان در ایامی از سال در خیابان ها و یا کارگاه های غیر رسمی به کار گرفته می شوند - کودکان مهاجر افغانی و کودکان پناهجو را که البته هیچ آماری از آن ها موجود نیست و کودکانی را بیفزاییم که به سن تحصیل نرسیده اند اما در مزارع ، کوره پز خانه ها ، قالی بافی ها ، تولیدی های کوچک کار می کنند و یا حتی اجاره داده می شوند تا در اختیار کار فرمایانی در کارگاه های خصوصی قرار بگیرند و به هر کاری تن بدهند می بینید که چه سرنوشت دردناکی در انتظار فردای نوجوان ها و جوان های این کشور است . حالا باز هم همان پرسش قبلی را به نحو دیگری و به شکل متفاوتی تکرار می کنم : چرا هیچ کس ؟ ... هیچ مسوول یا سیاستمدار یا قانون گذار یا دولتمردی به این موضوع کوچکترین توجهی ندارد ؟ صفحه قبل را بار دیگر بخوانید آیا می توانید جز آن دلیل دلیلی دیگر را بیابید ؟ اگر توانستید برای من هم بنویسید تا بدانم ... در انتظارم .         

                                                                 دیگر پیمان


سه شنبه 12 آبان 1394برچسب:, |
 

کودکان کار و خیابان _ داستان ادامه رنج ها

هیچ کسی نیست که مقصود مرا از نوشتن درباره کودکان محروم از زندگی و تحصیل در نیافته باشد . همه ما شاهد حق کشی ها ، تبعیض ها و بی عدالتی های غیر انسانی و غیر اخلاقی بسیار به این کودکان مظلوم و بی دفاع هستیم و چه آسان رو بر می گردانیم و یا دیده ها و شنیده هایمان ، حقایقی این چنین دردناک را فراموش می کنیم . فراموشی شاید آسان ترین و راحت ترین راه حل ممکن باشد اما انتهای این مسیر بی سرانجام نیست .

سرنوشتی که در انتظار این کودکان است حتی برای بزرگسالان نیز قابل قبول نیست هر چند نکته بسیار قابل توجه این است که در قوانین ما و ضوابط شناخت مدنی نیز تعریف دقیقی از " سن "برای کودکان وجود ندارد !

نام کودک را از چند سالگی تا چند سالگی به یک پسر بچه یا دختر بچه اطلاق می کنند آیا هر نوجوانی تا هجده سالگی کودک محسوب می شود و شامل قوانین حقوق کودکان می گردد ؟ یا جوانی از هجده سالگی آغاز می شود و مرز میان این دو کجاست ؟ حالا تصور کنید بر اساس آمارهایی که بارها و بارها به آن اشاره کرده ام ، بیش از چهار میلیون کودک کار و خیابان در کشورمان داریم حال اگر این آمارها تا ده سالگی یا هفت سالگی یا حتی دوازده سالگی را کودک محسوب کرده باشند واقعیت آن است که تعداد بازماندگان از تحصیل در این سنین بسیار بیشتر از آمار اعلام شده باید باشد . حال این بازمانگان از تحصیل چه می کنند ؟ با توجه به بحران اشتغال در کشور به چه کاری مشغول هستند و یا جذب مشاغل کاذب شده اند که بسیاری از این مشاغل نه فقط تعاریف حقوقی یا قانونی ندار بلکه غیر قانونی هم هستند ..

اگر به یاد داشته باشید به یکی از مواد قانون کار در کشورمان اشاره داشتم در ماده ( 79 ) قانون کار اشتغال به کار افراد زیر پانزده سال ممنوع است . اما هیچ کس نمی تواند این قانون را در مورد کودکانی که در کارگاه های خانوادگی کار می کنند یا حتی کودکانی که در شرکت های پیمانکاری طرف قرار دولت مشغول به کار هستند اجرا کند به نظر می رسد که دولت با وجود آن که خود می باید مجری قوانین تصویب شده از سوی مجلس باشد این قوانین را به آسانی نقض می کند و زیر پا می گذارد .

شرکت های پیمانکاری که با دستگاه های دولتی قرارداد می بندند می باید با قیمت های پایینی برای اجرای تعهداتشان کارها را به انجام برسانند چرا که می باید توان دادن رشوه ها و زیر میزی های کلان را به بخش های دولتی داشته باشند . نتیجه آن می شود که بهره کشی از کودکان در شرکت های پیمانکاری ادامه یافته و شدت می گیرد .

در این میان دولت دو جانبه تقصیر کار است : از یک طرف به دلیل عدم اجرای قوانین در سطوح کلان و عدم نظارت بر فضای حاکم بر کودکان از سوی دیگر ...

هیچ کس هم نیست که دلش بسوزد ، حرفی بزند یا اعتراضی بکند . همه در سکوت به این ظلم آشکار تن می دهند و در حقیقت این پدیده نفرت آور و غیر انسانی را پذیرفته اند . حال چه باید کرد ؟ از کجا باید آغاز کرد ؟ چگونه می توان راهی برای مقابله با این روند و پیشگیری از گسترش روز افزونش یافت ؟

من که به جایی نرسیده ام ! اگر شما راهی به نظرتان رسید به من بگویید قبول ؟

             دیگر پیمان


دو شنبه 11 آبان 1394برچسب:, |
 

ادامه از قبل و قبل تر ها ! ( رنج و رنج و باز هم درد و رنج )

نمی خواهم تکرار مکررات کرده باشم . دوستان خوب و وفا دارم ، هم آن ها که به صورت مدام مطالب مرا دنبال می کنند و هم عزیزانی که به تازگی به جمع خوانندگان مطالبم افزوده شده اند توجه خاصی به موضوع کودکان کار و خیابان نشان دادند .

به نظر می آید این عزیزان به چنین مشکل بزرگی فکر کرده اند و شاهد همان تصاویر دردناک و رخدادهای رنج آوری بوده اند که مرا هم وادار کرده به این مطلب بپردازم همگی حل این مشکل را وظیفه دولت دانسته اند . قبول ! کاری از دست ما مردم بر نمی آید آن هم برای مقابله با این مشکب فراگیر اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی ، اما اگر دولت یا دولت های قبلی می خواستند کاری انجام بدهند تا به حال قدمی برداشته بودند . نه این که هر روز بیشتر از پیش بر تعداد کودکان کار و خیابان افزوده شود و آسیب هایی که آن ها را تهدید می کند و یا توسط آن ها تهدیدی برای تمام اجتماع به شمار می آید گسترده تر می شود . پس : ما مردم می باید یکصدا و با قاطعیت کامل بخواهیم بالاخره کسی به داد این کودکان مظلوم و معصوم برسد .

در مطالب قبلی ام اشاره ای به آمار کودکانی داشتم که دیگر کودکان کار نیستند . تبدیل شده اند به کودکان کار و خیابان ها ... خیابان های ما هم که بهشت نیستند !

پر از انواع آسیب های اخلاقی و اجتماعی هستند . آمارهای رسمی می گوید یک میلیون و هفتصد هزار نفر کودک کار و خیابان وجود ندارد و سازمان های غیر دولتی به عنوان منبع اخبار ، که اخباری غیر رسمی اما نزدیک به واقعیت محسوب می شود آمار این کودکان را بیش از چهار میلیون نفر اعلام کرده است . فاجعه نیست ؟

از شما می پرسم آیا فاجعه نیست ؟ اگر هم امروز بتوانیم بگوییم فاجعه نیست که هست فردا فاجعه در فاجعه خواهد بود ؟ کو ؟ کجا هستند آن هایی که از عدالت ، انسانیت و شرافت سخن می گویند و یا آن هایی که دم از قانون می زنند ؟

بر اساس ماده ( 79 ) قانون کار ، اشتغال به کار افراد زیر پانزده سال ممنوع است اما کدام قانون به کار گرفتن معصومیت و شرافت و پاکی کودکان را ممنوع کرده است ؟ کدام برخورد ، کدام ابزار قانونی را می توان به کار گرفت تا با چنین فجایع غیر انسانی و غیر اخلاقی بتوان مقابله کرد ؟

بیایید این بار با هم چرخی در خیابان های شهرمان بزنیم . ای کاش مدیران شهری مسوولان و مدیران کوچک و بزرگ حتی وزرا و یا آقای رییس جمهورمان با شیشه های پایین کشیده خودروهایشان در خیابان ها و کوچه های این شهر دوری بزنند ..

اگر قلب شان از سنگ نباشد و اگر چشم هایشان را بتوانند باز کنند شاهد صحنه هایی هستند که دیدار حتی یکی از آن ها سبب می شود کمی به فکر فرو روند و اگر به چیزی بیش از موقعیت خودشان فکر کنند قطعا و حتما تلاش خواهند کرد تا تغییری ایجاد شود ... اما افسوس ! من باور ندارم آن ها چنین خواهند کرد .

یعنی آیا به راستی نمی دانند ؟ محال است . غیر ممکن است که ندانند ، نشنیده باشند حتی اگر ندیده باشند ! این بحث را باز هم پی خواهیم گرفت . از همراهی هایتان دریغ نفرمایید _ مرا تنها نگذارید شما قوت قلب و پشتوانه ام برای ادامه دادن این نوشته ها هستید .

                    دوستدارتان  دیگر پیمان


یک شنبه 10 آبان 1394برچسب:, |
 

در ادامه همان ادامه ها ( داستان رنج ها )

 آیا به پاسخی برای پرسش هایم رسیدید ؟ چرا می بینیم و فقط می گذریم ؟ از حقوق کودکان برایتان نوشتم ، حقوقی که در جامعه ما به راحتی و بدون هیچ باز خواستی زیر پا گذاشته می شود نا دیده گرفته می شود و هیچ کس هم کوچکترین دغدغه ای ندارد و مسوولیتی احساس نمی کند .

نوشتم که این امر عمومیت دارد نه فقط همه ما که در خیابان ها و کوچه های این شهر زندگی و کار می کنیم بلکه لبرای فرزندان ما ، چرا که در آینده آن ها می باید در اجتماعی زندگی کنند و در محیطی به کار مشغول شوند که چنین تهدیدی به یک خطر بالقوه برایشان تبدیل خواهد شد . شکل گیری مشاغل کاذب و نهادینه شدن آن ها نه فقط یک تهدید اجتماعی است و آسیب های اجتماعی فراوانی را به دنبال دارد بلکه مانعی بزرگ بر سر راه رشد اقتصادی به شمار می آید :

کار به مفهوم واقعی آن ارزش هایش را از دست خواهد داد . جامعه ای مضمحل و فرو پاشیده حداقل از حیث ارزش های اخلاقی و معنوی خواهیم داشت . صد البته عوامل بسیاری در این امر تاثیر می گذراند اما وجود کودکان خیابانی با چنین آمار بالایی تهدید بسیار بزرگی خواهد بود . این کودکان معصوم که مورد سو استفاده های مختلف قرار می گیرند چگونه فردایی خواهند داشت و برای هموطنان شان چگونه آینده ای را رقم خواهند زد ؟ به راستی آیا این کودکان چند نفر هستند ؟ چه میانگین سنی دارند ؟ کدام عوامل در ایجاد چنین شرایطی برایشان بیش از سایر عوامل تاثیر گذار بوده است ؟ وظیفه تعریف شده کیست ؟ قانون که هیچ انسانیت هم حتی در این میان نقشی داشته تا کسی به این موضوع بپردازد ؟ اصلا بگویید با کدام انگیزه و هدف ؟

آمارهای غیر رسمی حاکی از این است که بیش از چهار میلیون کودک کار و خیابان وجود دارد که همه آن ها از تحصیل باز مانده اند . تعداد زیادی از آن ها به مشاغل غیر قانونی مانند حمل و جابه جایی مواد مخدر و فروش آن ، جیب بری و سرقت به صورت مستقیم یا به عنوان شریک مشغول هستند . آمار چهار میلیون نفر یعنی از هر هشت کودک یک نفر بسیار قابل قبول تر از آخرین آمار و اطلاعات مرکز آمار ایران ( یک نهاد رسمی و دولتی ) است که تعداد این کودکان را یک میلیون و هفتصد هزار نفر اعلام کرده و البته گفته شده که هیچ یک از این کودکان در طول شش سال اخیر ساماندهی نشده اند یا حتی شرایط شان بهبود نیافته است .

پرسشم را تکرار می کنم : فردای این کودکان چه خواهد شد ؟ دآن ها چه سرنوشتی خواهند داشت و چه تاثیری بر اجتماع پیرامونشان بر جا خواهند گذاشت ؟

در کشور ما چه کسی یا چه کسانی می باید به این خطری که نامش را آسیب اجتماعی گذاشته اند رسیدگی کند _البته از حق نگذریم سازمانی دولتی به نام بهزیستی وجود دارد که وظیفه اش را از اسم آن می توان حدس زد : " بهتر زیستن " اما در کجا ؟ و با کدام روش ها و چگونه ؟ حتی اگر این سازمان با عملکرد محدود و در حیطه وظایف قانونی اش _ که حتی تعریف دقیقی هم برای آن وجود ندارد به ویژه با رشد فزاینده آسیب های اجتماعی ، کاری هم انجام دهد ، بعید می دانم بتواند آیا قادر خواهد بود چنین معضل اجتماعی را از بین ببرد ؟

   ادامه دارد .

                             ارادتمندتان   دیگر پیمان


شنبه 9 آبان 1394برچسب:, |
 

برادران و خواهرانم ؛ فرزندان من ( 2 )

در نوشته قبلی ام از یک تهدید اجتماعی سخن گفتم : تبدیل شدن معضل کودکان کار به کودکان کار و خیابان ، کودکانی باز مانده از تحصیل و زندگی ...

شرایط این کودکان را با هیچ زبانی نمی توان وصف کرد . نوشته بودم پیش از این شاهد بوده ایم که این کودکان در کوره پزخانه ها ، کارگاه های کوچک فرش بافی و شیشه سازی به کار گرفته می شدند تا هزینه اعتیاد والدین شان را تامین کنند .

پس از آن و تا به امروز شاهد این کودکان هستیم که در خیابان ها ، چهار راه ها و پشت چراغ های راهنمایی و رانندگی به فروش گل ، پاک کردن شیشه خودروها و فروش آدامس مشغول هستند کارهایی که به خودی خود سلامت روح و عواطف کودکانه شان را تهدید می کند :

حضور آن ها در خیابان ها ، جایی که متعلق به کودکان نیست و نباید باشد با وجود این همه تهدید های اخلاقی و اجتماعی ، آزارهای جسمی و روانی و در نهایت سلب کردن حق کودکانه زندگی کردن از یکایک شان ...

چرا باید چنین باشد ؟ مگرنه این که کار در دوران کودکی به معنای تهدید همه جانبه عواطف و سلامت روح و روان کودکان است ؟ بگذریم از این که بسیاری از این کودکان در همین سن وسال مجبور به فروش یا جابه جایی مواد مخدر می شوند ؟ برخی از آن ها معتاد می شوند تا امکان سرپیچی از فرامین توزیع کنندگان عمده مواد مخدر را نیابند . از همین امروز می باید به فردای آن ها اندیشیده شود ولی کدام فردا ؟ به راستی کدام فردا ؟ از یاد نبریم فردای آن ها ، فردای ما هم هست .

بسیاری از ما شاهد حضور این کودکان با دردناک ترین و فجیع ترین وضع ممکن در خیابان ها هستیم . چهره ها ، لباس ، پوشش و دست هایشان همه و همه بیانگر فاجعه ای است که اجتماع ما و سلامت اجتماعی مان را تهدید می کند .

واقعیت این است که ما با تهدیدی ریشه دار علیه بنیان طیبعی و حقوقی انسان و انسانیت مواجه هستیم و چه میکنیم ؟ نشسته ایم و نگاه می کنیم یا فقط سری از روی درد و دریغ و تاسف تکان می دهیم و می گذریم ؟ بی عاطفه ترین ما رویمان را بر میگردانیم و شیشه خودرویمان را بالا می کشیم تا آن ها را نبینیم و صدایشان را نشنویم و اما این ساده ترین برخورد ممکن است . کاری که ما می کنیم درست مانند آن مسوولان ، قانون گذاران و مجریان قوانینی است که به صورت مستقیم مسوولیت برخورد با چنین فجایع و حتی اگر مسخره به نظر آید ریشه کن کردن آن ها را بر عهده دارند .

ما باید بدانیم کجا زندگی می کنیم و به چگونه زندگی کردنی محکوم هستیم . این حداقل وظیفه ای است که بر دوش ما قرار دارد . می باید بخواهیم ، وظیفه داریم این فاجعه انسانی و اخلاقی را آن قدر فریاد بزنیم تا همه بشنوند و گوش های کر و مغزهای مسدودشان را باز کنند هر چند گاهی تردید می کنم که مبادا آن ها هم همین را می خواهند !

هر چند کمتر بدانیم کمتر می خواهیم . نمی گویم برای خودمان بخواهیم . ابدا حرف من این نیست : برای جامعه مان بخواهیم ، برای انسان ها ، برای کودکان و برای انسانیت باید خواست و تلاش کرد و گفت و فریاد زد :

آهای کره و کورها ببینید ، بشنوید و به وظیفه تان عمل کنید . این ها که نمی بینید فرزندان ما ، خواهران و برادران کوچک ما و بالاخره اگر این ها هم نباشند انسان هستند .

                                           دیگر پیمان


جمعه 8 آبان 1394برچسب:, |
 

برادران و خواهرانم ؛ فرزندان من

عبور از خیابان های شهر من ، یاد آوری ام می کند این شهر ، هرگز شهر من نبوده و نخواهد بود . شاهد دردناک ترین و فجیع ترین تصاویر و رخدادهایی در آن هستم که خرد و نابودم می کند .

یکی از آن تصاویر مشاهده کودکان خیابانی است . کودکانی که هنوز در عمق نگاهشان مظلومیت و معصومیت موج می زند . کودکانی که می توانستند فرصت هایی برای زندگی و تحصیل ، داشتن خانواده ای سالم ، تجربه های خوب شادی های ماندگار ، عشق و محبت را داشته اما اکنون در گوشه و کنار خیاببان های این شهر بی در و پیکر آواره اند .

شاید دردناک ترین تعریف راجع به این کودکان از گفته های مسوولان دولتی در نهادهای مرتبط بتوان بازگو کرد : آن ها می گویند این کودکان زمانی نه چندان دور از این کودکان کار بوده اند و برای کار کردن در خیابان ها یا کارگاه های کوچک روزگار می گذراندند اما حالا کودکان کار و خیابان هستند یعنی فقط برای کار کردن نیست که کودکی شان از از آن ها گرفته شده بلکه در خیابان ها زندگی می کنند ، به فروش مواد مخدر ، تن فروشی و جرایم دیگر مشغولند .

ارتکاب جرم هایی که تصورشان حتی ممکن نیست : جابه جایی . توزیع مواد مخدر ، دزدی و تکدی گری و بسیاری دیگر از این جرایم ... همه ما این کودکان را در نقش هایی مانند گل فروش آدامس فروش ، شیشه پاک کن ( در چهار راه ها با پارچه و شیشه شوری در دست انتظار قرمز شدن چراغ های راهنمایی و رانندگی هستند تا به سراغ خودروهای توقف کرده بیایند و به بهانه پاک کردن شیشه آن ها پولی بگیرند ) دیده ایم . تا زمانی نه چندان دور این کودکان به اجبار در کوره پز خانه ها ، کارگاه های کوچک فرش بافی ، کارگاه های مبل سازی و نجاری کار می کردند و والدین شان یا سرپرست های این کودکان با تکیه بر دستمزد آن ها روزگار می گذراندند اما حالا ماجرا شکل دیگری به خود گرفته است :

تجارت مواد مخدر و حتی وادار ساختن این کودکان به تن فروشی سود بیشتری برای سرپرستان این کودکان دارد . اطلاق عنوان سرپرست به " صاحبان " این کودکان کار اشتباهی است .

من به محل های خواب شبانه کودکان خیابانی رفته ام در این فضاها چنان وقایع شرم آوری را می توان شاهد بود که شرمم می آید حتی به آن ها فکر کنم تا برسد به آن که شرح دهم و بنویسم .

کودکان درست مثل یک کالا معامله می شوند . اجاره داده می شوند و دست به دست می شوند حتی کودکانی که کمتر از یکسال سن دارند به صورت روزانه در اختیار زن هایی قرار می گیرند که با نشان دادن آن کودکان به مردم خود را مادرشان معرفی کنند ، گدایی کنند و یا راحت تر بتوانند به اهدافشان دست یابند . هر چه سن کودکان بیشتر می شود تنوع و گستردگی جرم ها و انتظار ها هم از آن ها بیشتر می شود این کودکان به جای داشتن سر پناهی مناسب و امکان تجربه کردن کانون گرم خانواده برای سرقت آموزش می بینند . شیوه های مختلف حمل مواد مخدر و چگونگی فروش خرد این مواد به آن ها آموخته می شود و بعد در خیابان ها رها می شوند تا لکه ننگی باشد بر چهره همه ما :

همه ما : از آن هایی بگیر که مسوولیتی در رابطه با این کودکان دارند تا همه ما که از خیبان های این شهر بی در و پیکر عبور می کنیم یا در آن زندگی می کنیم .

متاسافم ، من به سهم خودم متاسفام و شرمنده تمام این کودکان معصوم و مظلوم نمی دانم چگونه می توانیم نام خود را انسان بگذاریم وقتی این چنین شاهد از دست رفتن انسانیت می توانیم باشیم ؟

نوشتن بیشتر از این برایم بسیار سخت است ، سخت و دردناک است اما وظیفه دارم باز هم در این مورد بنویسم هر چند خوب می دانم همه بهتر از من و بیشتر از من خبر دارند که چه خبر است ؟

                                                    دیگر پیمان


پنج شنبه 7 آبان 1394برچسب:, |
 

" وعده های خوب "

حرف های خوب و قشنگ زدن کار آسانی است اما وای از وقتی که نوبت به عمل کردن برسد . شهر من تهران ، پایتخت کشور محبوبم چهره های مختلف و متفاوتی دارد . پیش از این هم نوشته بودم در هر ساعت و در هر نقطه ای از این کلان شهر تصاویر مختلف و گوناگونی را می توان شاهد بود و کافی است که بتوانی راحت از کنار آن ها نگذری ...

در این صورت مشاهده بسیاری از وقایع مختلف دردناک و تاسف آور روح و جان هر بیننده ای را آزار می دهد .

در خبرها آمده بود که چند شب قبل گروهی از اعضای شورای شهر تهران و مدیران شهری از محله های فقیر نشین و پارک ها و خیابان های اطراف آن ها بازدید کردند و در پایان این بازدید گفته شد می توان تهران را از معتادان و کارتن خواب های آن که تعدادشان هر روز و هر ساعت بیشتر و بیشتر می شود پاک سازی کرد .

اکنون گفته می شود هر شب حدود 3/سه هزار معتاد و کارتن خواب در تهران ساماندهی می شوند اما آمارهای مختلف تا ارقامی حدود پنجاه برابر این افراد را که به صورت موقت و فقط برای یک شب تحت حمایت قرار می گیرند را نشان می دهد .

باید توجه داشت معضل بی خانمانی حتی برای کشورهای توسعه یافته نیز وجود دارد اما نکته جالب توجه شیوه های اتخاذ شده برای مقابله با این مشکل است .

در بهترین حالت حداکثر توجه به مسایل بی خانمان ها و معتادان در حوزه مسایل اقتصادی صورت می گیرد . با توجه به شرایط خاص کشور ما هرگز نمی توان در کوتاه مدت امیدی به سامان یافتن این گروه کثیر از انسان ها امیدی داشت .

مسایل فرهنگی ، اجتماعی و خانوادگی ، آموزشی و تربیتی و ... جای خود دارد .

تصاویر بسیار دردناک و وحشتناکی را از زندگی این گروه از هموطنانم شاهد بوده ام گفت و گوهای زیادی هم با آن ها داشته ام به دلایل مختلفی می توانم ادعا کنم بزرگترین مشکلات در خصوص افزایش روز شمار معتادان و بی خانمان ها از سیاست های مدیریتی ناشی می شود .

چنبره ای از مسایل مختلف با ریشه های بنیادی در طول سال های سال مدیریت های نادرست در تمام زمینه ها چنین وضعی را به وجود آورده و حال مدیران مسئول و فهیم ما ادعا می کنند ظرف مدت شش ماه یا کمتر تهران را پاکسازی کرد تا دیگر چشم هیچ تنابنده ای به جمال پر نور هیچ معتاد یا کارتن خوابی روشن نشود . مبارک است انشاالله من که برای تمام این عزیزان آرزوی موفقیت و پیروزی دارم اما اگر همه چشم هایشان را بر روی حقایق ریشه ای و ماندگار در زمینه معضلات اجتماعی و فرهنگی ببندند و دل را به چنین ادعاهایی خوش بدارند روزی خواهد رسید که حتی در خانه ها و نه در پارک ها و بوستان ها و خیابان ها یک کارتن خواب آواره مسکن خواهد داشت .

عزیزان من نگاه کنید ، ببینید و توجه بفرمایید این مشکلات در کجا ریشه دارند ، از کجا منشا گرفته اند و چگونه گسترش یافته اند . تقاضای من شهروند ساده دوباره دیدن این مشکلات است و سپس تلاش بر سرپوش گذاشتن به روی حقایق .

هر چند می دانم صدای من و کسانی را که چون من فکر می کنند نخواهند شنید و توجهی به دغدغه ها یمان نخواهند داشت اما وظیفه من گفتن و نوشتن بوده است .

                                                        مخلص همه شما      دیگر پیمان


چهار شنبه 6 آبان 1394برچسب:, |
 

جنس دوم ( 7 )

این نوشته می تواند آخرین نوشته من در مورد وضیعت زنان کشورم باشد . زن هایی که توجه به حقوق شان نه فقط توسط دولتمردان و مسئولان بلکه حتی توسط خود آن ها نیز صورت نگرفته است . تمامی این بخش از جامعه که " جنس دوم " می توان خواند آن ها را از کمترین حقوق خود آگاه نبوده و حتی شاید می خواهند یا برایشان این چنین خواسته شد که آگاه هم نباشند . به هر صورت من احساس وظیفه کردم و در این باره هم نوشتم .

نکات بسیاری در این میان وجود دارد کافی است با چشم هایی باز در خیابان های شهری که پایتخت کشور من است و می باید توسعه یافته ترین شهر یک کشور در خاور میانه باشد قدم بزنیم ، آن زمان است که می توان شاهد حقایقی بود که حتی از گفتن آن ها و نوشتن شان دچار شرمساری و تاسف خواهی بود ظاهرا قوانین مدنی و حقوقی ااجتماعی برای زنان و مردان یکسان تعریف شده است اما در حقیقت هنوز آن نگاه سنتی مذهبی و مردسالارانه بر رفتارهای عمومی حاکم است .

وضیعت زنان به دلیل عدم دسترسی برابر با مردان به فرصت های آموزشی تحصیلی و شغلی ابدا مطلوب نیست و در این میان زنان سرپرست خانوار به لحاظ فرهنگی ، اجتماعی و به خصوص اقتصادی در وضیعت بسیار بدتری قرار دارند . حتی زنان شاغل گاه مجبور می شون بین شغل خود و فرزند آوری یکی را انتخاب کنند چرا که استفاده از اولین حق شغلی یک زن یعنی حق استفاده از مرخصی 9 /نه ماهه زایمان در بسیاری از موارد مساوی با از دست دادن شغل آن هاست . فقط در مشاغل دولتی است که مشاغل زنان با کمترین میزان تهدید مواجه می باشد و البته لازم به گفتن و یا نوشتن نیست که امکان پیشرفت و ارتقای شغلی و یا حتی داشتن فرصت های برابر با مردان در صورت داشتن شایستگی بیشتر برایشان امکان پذیر نمی باشد . بسیار دردناک و تاسف آور است .

زمانی که من به کار فروشندگی مشغول بودم تجربه های بسیار دردناکی از مشاهده روش خرید کردن زن های سرپرست خانوار داشتم . ابدا لازم نبود تا این زن ها نوشته ای را بر روی لباس شان نصب کنند تا من بدانم با اتکای به خود و داشتن شغلی نا پایدار یا حتی بیکار هستند .

تصاویری که من می دیدم درست مانند آن بود که این زن ها ستاره داود را درست مثل یهودیان در جنگ جهانی دوم و در آسمان به سینه نصب کرده باشند و یا در فروشگاه ها و مغازه ها می گذارند .

میزان و چگونگی خرید آن ها ، انتخاب اجناسی با قیمت کمتر حتی اگر از حیث کیفیت هرگز نمی توانست یک زن را راضی کند ، نوع نگاه کردن به کالاها و حتی لرزش دست هایشان وقتی خرید هایشان را مقابل من قرار می دادند و نگاه نگران شان درست مانند آن بود که نشانی مانند ستاره داود برای یهودیان به سینه نصب کرده باشند . تجربه های دردناکی داشتم که هرگز از خاطرم نخواهد رفت . برای هیچ کس و هیچ انسانی حتی یک لحظه کوتاه از این تجربه ها را نمی خواهم .

                                                دیگر پیمان


سه شنبه 5 آبان 1394برچسب:, |
 

جنس دوم ( 6 )

این متن ادامه نوشته های قبلی ام با موضوع فرعی جنس دوم و ادعاهای پوچ پیرامون جایگاه زنان در جامعه امروز ماست . دوستان و خوانندگان مطالب قبلی من با اصرار می پرسیدند که چرا این نان را انتخاب کرده ام ؟ به همه این عزیزان اگر ساکن کشور هستند می گویم که دلیلش بسیار روشن و آشکار است : کافیست به اطرافمان نگاه کنیم تقابل و تعامل شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و به ویژه دینی و مذهبی را در نظر بگیریم آن وقت در خواهیم یافت که پرا ادعاهای ما مردم به ظاهر دین دار با عملکردمان تا این حد متفاوت است .

ما در مملکت عزیزمان ایران ، هر سال موظف هستیم دو ماه از سال یعنی ماه های محرم و صفر را برای امام حسین شهید و یارانش عزاداری کنیم . بدیهی است که در طول این دو ماه می باید هرگونه شادی را که منشا کفر و گناه دارد به کنار گذاشته فقط گریه کنیم . بر سینه هایمان بکوبیم سیاه بپوشیم و عزادار باشیم .

در طول چند سال گذشته جوان های کشورمان نام عجیبی را برای این ایام به خصوص دهه اول ماه محرم انتخاب کرده اند : " حسین پارتی " اختصاص این نام دلایل متعددی می تواند داشته باشد اما مهم ترین دلیل آن ارتباط برقرار کردن دختران و پسران است بدون هیچ دغدغه خاطر و نگرانی از محدودیت هایی که در سایر ایام سال وجود داشته و اعمال می شده است . این نامگذاری پر بیراه نیست با فراغ بال و با آسودگی خاطر از نیمروز تا صبح روز بعد به بهانه عزاداری یا بردن ثواب و یا خدمت به امام شهید و مظلوم مان _ امام حسین روابطی برقرار می شود و رفتارهایی صورت می گیرد که در ممالک و اجتماع های دور از این و غیر مذهبی هم نمی توان شاهد آن ها بود .

این امر به خودی خود و به تنهایی نمی تواند بد و ناهنجار باشد اما مصیبت بزرگ آن جاست که در طول ده ماه باقی مانده از سال تمام تلاش حاکمان امور اجتماعی و فرهنگی این بوده که این دو جنس مخالف را که دو قطب آن ربا می مانند از هم دور نگه دارند . پس چه چیز باعث می شود که در این ایام سیاست های کلان فرهنگی و اجتماعی و مذهبی به یکباره تغییر کند ؟ به نظر می رسد که یک دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشد و آن هم نمایش گستردگی مراسم عزاداری ، نشان دادن پایبندی های مردم به دین و مذهب و بازگویی آن برای خود این مردم و دیگر مردم جهان است . سیاست خوبی است مگر نه ؟

اگر به هر دلیلی و با هر بهانه ای یا انگیزه ای مردم رغبت بیشتری به شرکت در این مراسم داشته باشند معنایش این است که در راستای اهداف کلان حاکمان وقت حرکت کرده اند دیگر مسایل را باید فراموش کرد و یا به صورت موقت به آن ها نپرداخت چرا که در این ایام سود واقعی این سو است و نه در جهات دیگر ...

من نمی خواهم بگویم این امر بد است یا خوب ، نمی خواهم بگویم اگر حتی برای مدتی هم که شده آزادی عملکردهایی ( که گاه البته به نفع جوان ها هم نیست و یا حداقل به این شیوه به نفع آن ها نمی تواند باشد ) نباید از مردم و جوانان گرفته شود بلکه می گویم درد جای دیگری است و باید برای درمان به ریشه هایش توجه کرد . اما چگونه ؟ شما به من بگویید . منتظرم .

                                          ارادتمند همیشگی و دوستدارتان

                                                    دیگر پیمان


دو شنبه 4 آبان 1394برچسب:, |
 

جنس دوم ( 5 )

" ادعاهای پوچ "

 من مسلمان زاده ام ، پدری و مادری مسلمان دارم و مذهب من با خطوط درشت در شناسنامه ام حک شده است . از همان کودکی صبح ها صدای اذان شنیده ام و نیمروزم با صدای اذان از صبح جدا شده ، با صدای اذان هم شب من آغاز گردیده است . از همان کودکی باورهای مذهبی در گوش من تکرار و تکرار و باز هم تکرار شده اند و نه فقط برای من بلکه بسیاری از همسالانم این باورهای تکرار شده به چیزی شبیه به ایمان گردیده است .

در مذهب ما ظاهرا برای هر موضوع و هر مساله ای توضیح و راهنمایی وجود دارد حتی برای مساله ای چون جایگاه زنان در اجتماع ، فرهنگ و خانواده و یا ... ظاهرا زنان دارای جایگاه خاصی هستند و در کلام و هنگام اشاره به آن ها گرامی و محترم شمرده می شوند ( اگر از جایگاه حقوقی شان بگذریم ) اما تمامی این احترام ها و بزرگداشت ها تا زمانی صحت دارد و به آن ها پرداخته می شوند که تمامی یا روی کاغذ باشند یا در برنامه های تلویزیونی به آن ها پرداخته شود یا به دلیلی یا دلایلی ( به عنوان مثال روز تول حضرت فاطمه باشد که به نام روز " زن " در تقویم ما ثبت شده است ) تیتر و عنوان روزنامه های رسمی شوند .

اما کافیست به محدودیت های زنان حتی در همین رسانه های فراگیر بیندیشیم : در کشور من و در مذهب حاکم بر این کشور استفاده از زنان برای تبلیغات رسانه ای ممنوع و حرام بر شمرده می شود .

توجیه نهادهای نظارتی ، حاکمیتی و سیاست گذاران این است که نمی باید از " زن " استفاده ابزاری شود ؛ جایگاه و شان زنان باید حفظ شود اما حقیقت آن است که ایجاد محدودیت هدف اصلی از ممنوعیت بوده و هست .

چنین محدودیت ها و ممنوعیت هایی را در بیش از سه دهه گذشته شاهد بوده ایم و به امری پذیرفته شده برای ساکنان کشور ایران بدل گشته است .

اما استثنا هایی هم وجود دارد :

موارد یاد شده را تنها به شکل رسمی و قانونی به این صورت شاهد هستیم ، در رسانه های عمومی به این گونه بوده و هست اما نکته ای بسیار جالب توجه این میان وجود دارد .

اجازه بدهید تا برایتان بگویم همیشه و حتی در آموزه های مذهبی که به نظر می رسد هیچ استثنا و شرطی نمی پذیرد ، سود ومصلحت سبب می شود تا تغییرات زیادی صورت گیرد . به خاطر مصالح و حفظ منافع دینی انعطاف و نرمش زیادی به موضوع زنان ، لباس و پوشش آن ها ، ارتباط هایشان در جامعه و در کوچه و خیابان صورت می گیرد .

وقتی منفعت و مصلحت حاکم باشد گویی زنان را می شود جور دیگری هم دید و از بسیاری ویژگی های زنانه مثل رفتارهای جذاب ، لباس و پوشش ، ارتباط و برخوردهایشان با جنس مخالف چشم پوشی کرد . چگونگی و چرایی این تغییر را فردا برایتان خواهم نوشت اما می توانید حدس بزنید و حدس هایتان را درست مثل نقطه نظرها و نقدهایتان برای من ارسال کنید . مثل گذشته پاسخگوی یکایک اظهار نظرهایتان خواهم بود .

                                                           دیگر پیمان


جمعه 1 آبان 1394برچسب:, |
 

به وبلاگ من خوش آمدید

 

لینکها

حمل ارسال خرید ماینر از چین

حمل و نقل هوایی چین

قلاده اموزشی شوک دار

 

مطالب قبلی

» سپید و سیاه
» آمبولانس ecnaludma
» گره هایی بر ریسمان شعور
» دلم نوشته که نوروز دلم می خواهد ‌‌"
» " برمیگردم "
» " مدیریت خشم "
» " اقتصاد بدون فرهنگ "
» " همیشه به یادت هستم "
» سفره فقرا و میز اغنیا
» " دخل و خرج بی سامان "
» " دخل و خرج بی سامان "
» فقر مکتوب _ فقر ملموس
» فقر مکتوب _ فقر ملموس
» " اقتصاد سنگ قبری "
» " انگیزه و برخورد "
» " اقتصاد و اعتراض " ( 3 )
» " اقتصاد و اعتراض " ( 2 )
» " اقتصاد و اعتراض "
» " جهش از دل خطر "
» " خوراک خوب "

 

ارشیو

شهريور 1401

مرداد 1401

اسفند 1399

تير 1398

خرداد 1398

بهمن 1397

دی 1397

آذر 1397

آبان 1397

مهر 1397

شهريور 1397

مرداد 1397

تير 1397

خرداد 1397

ارديبهشت 1397

فروردين 1397

اسفند 1396

دی 1396

مهر 1396

شهريور 1396

مرداد 1396

آبان 1395

مرداد 1395

تير 1395

آذر 1394

آبان 1394

مهر 1394

شهريور 1394

مرداد 1394

تير 1394

خرداد 1394

 

نویسندکان

پیمان

 

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دیگر پیمان و آدرس digarpeyman.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





لینک ها

ردیاب ارزان ماشین

جلو پنجره جک جی 5

 

امکانات

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگدهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: