پیروی از قانون و احترام گذاشتن به نظمي که لازمه زندگی اجتماعی است . ضرورت زندگی امروز بوده و هست . در بسیاری از رفتارهای فردی و جمعی انسان این دوران می باید که محترم دانستن این اولین شرط ها ، پایه های اصول اخلاقی شان را تشکیل دهد .
انسان عصر حاضر باید بداند که بدون چنین ارزش هایی نه فقط قادر به ادامه حیات نیست ، بلکه هر روز به جای پیشرفت کردن ، به عقب می رود .
سرعت باز پس رفتن چنین جوامعی بسیار بیشتر از حد تصور است .
ظاهر قضيه این است که در قوانین نوشته می شود : ما چه باید بکنیم یا چه باید نکنیم اما اهمیت این موضوع به همین جا خاتمه نمی یابد . به مرور قوانین جایگاه خود را در ناخود آگاه اندیشه و در رفتارهای ناخود آگاه ما پیدا می کنند . به عنوان مثال معنای واقعی تابلوهای راهنمايي و رانندگی را در می یابیم و بدون فکر کردن به مجازات هایی چون جریمه ها ، ضبط گواهینامه یا ممنوعیت از رانندگی از قوانین تبعیت می کنیم . با کمال تأسف در جامعه ما کمتر کسی به دلایل وضع قوانین کند و درست به همين دلیل هم هست که هر گاه امکان فرار از قوانین بدون ترس از مجازات برایش وجود داشته باشد آن ها را زیر پا می گذارد .
اما فقط وجود مجازات های قانونی یا ترس از اعمال آن ها نیست که ضرورت وجودی قوانين یا پیروی از آن ها را برای ما نهادینه می کنند .
بشر همیشه به نمادها و راهنماهایی نياز داشته تا با الگو قرار دادن آن ها بتواند نظمي به زندگی خود ببخشد . وجود این الگوها ارزش هایی را به وجود می آورند که علاوه بر امکان تبعیت جمعی ، امکان سامان دهی و نظام بخشی اجتماعی را نیز به دنبال دارند . پیامبران ، رهبران و نخبگان سیاسی و مدنی و فرهنگی ، سپس مدیران مسؤول در حوزه های مختلف و یا نمايندگان منتخب مردم ، در جوامع توسع یافته این نقش را بر عهده گرفته اند عموم مردم نیز بر اساس شرایط زمان و یا نیازهایشان از این الگوها پیروی کرده اند تا زندگی منظم تری داشته باشند .
حال در جوامعی که این نظم یا نظام ها بر مبناي قانون یا باورهای عمومی مدام زیر پا گذاشته می شود ، اشکال از کجا می تواند باشد?
آيا الگوهای ارایه شده مشکل دارند ? آيا ارزش های به دست آمده پایدار نیستند ?
و آيا ... ?
به جامعه پیرامون ما نگاه کنیم و تلاش کنیم پاسخ این پرسش ها را بیابیم ...
نظرات شما عزیزان: